دل درد وحشتناک 17 تیر
دیانای مامان امروز خاله معصومه اینا قرار بود بیان خونه مامان جون اینا ما هم رفته بودیم.متاسفانه وقتی جایی میریم برنامه خوابت بهم میخوره و در نهایت باعث میشه دمار از روزگار من بیچاره در آری.امروز هم طبق معمول همین بلا سرم اومد.عصر خیلی بی تابی کردی حدس زدم شاید دلت دردر میخواد دادمت یه بار باباجون بردت بیرون اما انقد گریه کرده بودی بنده خدا نفس نفس زنان آوردت که گشنشه.یکم بعد با بابایی رفتی اما باز انقد جیغ و داد و گریه کردی بودی تفلک بابا ترسیده بود و حسابی هول کرده بود.خلاصه به هزار مصیبت خوابوندمت.اما چشمت روز بد نبینه یه ساعت بعد با گریه بیدار شدی اونم چه گریه ای!!!!!!!!!هممون زهر ترک شده بودیم از شدت دل درد به خودت میپیچیدی شربت...
نویسنده :
سپیده-مامان دیانا
23:48